نصرا...سکرتر




صفحه اصلي

آرشيو

فرستادن نظرات
 

 


دوستان

LINK      LINK
LINK      LINK
LINK      LINK
LINK      LINK
 

سه‌شنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۲

چند وقتى هست كه مسئولاى مدرسه زياد بهم گير ميدن كه با بچه ها زيادي خودموني هستي. ميگن يه وصله ناجوري بين بچه‌ها. و اين حرفا. خوشم مياد از اين حرفشون. يعني مي‌فهمم كه تو كارم موفق دارم ميشم. يعني اصلا من مدرسه ميرم به همين خاطر. ولي اين نزديكي و مهربوني چند وقتيه كه باعث شده يه سري از بچه‌ها ديگه اصلا به من به چشم يه معلم نگاه نكنن. تو اردو به اين پي بردم. كه به خيليا ديگه هرچي بگم گوش نمي كنن. يعني از اين طرف مسئولاي مدرسه ناراضي. از اين ور هم بچه ها اينجورى. اين خيلي اذيتم مي‌كرد.
تو كلاي 3/2 همه اين حرفا رو واسه بچه ها زدم. و خيلي حرفاي ديگه رو. خيلي كم جو گير ميشم من. ولي ديروز از اون روزا بود. مخصوصا آخرش كه از كلاس رفتم بيرون و بچه ها دست زدن. الان خيلي سبك شدم...

Comments:
<$BlogCommentBody$>
(0) comments <$BlogCommentDeleteIcon$>
ارسال یک نظر

This page is powered by Blogger. Isn't yours?