نصرا...سکرتر |
||
|
||
پنجشنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۲
يک سلام و عليک نستبا گرم، حاصل ديدن يکی دوستهای دبيرستان بود. بعد از چند ماه. يک دانشجوی درسخوان شريف. بعد از حال و احوال تقريبا تمام جمله هايش با « دانشگاه ما...» شروع می شد.
امتحانای دانشگاه ما شروع شده ... دانشگاه ما خيلی سخت می گيره... دانشگاه ما قبل از حذف و اضافه هم حاضر غايب می کنن ... دانشکده ما برای انتخاب رشته 4 تا کامپيوتر گذاشته بود، برای همين از همه دانشکده های ديگه سريعتر انتخاب رشته کرديم ... کلاسای ما 500 نفريه... % 70 ميفتن... حرف زدنش با دوران دبيرستان خيلی فرق کرده بود. خواستم بگويم ما برای انتخاب رشته 20 تا کامپيوتر داشتيم، يعنی 5 برابر شما! نگفتم، بگذار دلش خوش باشد. دوران دبيرستان معلم زبانی داشتيم، هميشه وقتی نکته مهمی درس می داد می گفت: اگه می خواين برين شريف يونيورسيتی خوب گوش کنيد... نمی دانم شريف با آدمها چکار می کند البته نه با همه!
Comments:
|
||