نصرا...سکرتر |
||
|
||
دوشنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۲
8 صبح رسيدم دانشگاه. در ورودي كارت مي ديدن. بر خلاف هميشه. تعداد نگهبانام دو برابر شده بود. در ورودي دانشكده اوضاع به همه چيز شبيه بود بجز نيم ساعت قبل از امتحان. خيلي شلوغ. دم در دانشكده هم به نحو شديدي كارت مي ديدن. سال بالايي هايي رو كه امتحان رياضي 2 نداشتن راه نمي دادن داخل. انگار همه از همه چي خبر داشتن به جز من. هاج و واج.
انجمن اسلامي امتحانات رو تحريم كرده بود و دانشگاه هم موكول كردن امتحانا رو به شهريور اختياري. اكثرا نمي خواستن امتحان بدن. بعضي ها به دلايل سياسي و بعضي هم درس نخواني! هنوز چند نفر از دانشجوها آزاد نشدن. كلي از معدل بالاها هم امتحان ندادن. از 800 نفر سال اولي حدودا 100 نفر امتحان دادن. بقيه هم بيرون دانشكده جمع شده بودن. تك و توك شعار ميدادن. البته بيشتر به شوخي. منم كه پايه امتحان ندادن ! حالا هم كه سرم خلوت شده. چه حالي ميده! يه سري مصاحبات! هست به شيوه سكرتري! خيلي هم طولاني. در مورد اينترنت. در چند قسمت تقديم خواهد شد. MM || ۳:۱۲ بعدازظهر
|
||